اهلیزده
امروز 8 ساله شدم و پدرم بهترین هدیه عمرم را به من داد. همان چیزی که مدتهاست قولش را داده. یک سگ سفید کوچولو. البته به قول بابا فعلاً کوچولو، چون بزودی بزرگ خواهد شد. اندازه یک سگ واقعی. خیلی ناز است. دلم میخواهد بغلش کنم و شبها او را پیش خودم بخوابانم، ولی بابا […]
ایده باز
– مهندس خیلی خوب کاری کردی اومدی. دلم برات یه ذره شده بود. + منم همین طور. اصلا تا صدات رو پشت تلفن شنیدم تمام خاطرات مدرسه اومد جلوی چشمم. عجب روزهایی بود. – یادته مهندس. یادته چه آتیشهایی میسوزوندیم. تو خیلی دلقک بودی ها. هنوز هم بلدی ادای معلمها رو دربیاری. اون دبیر عربیه […]
خیال فرار
هنوز چشمانش خوابآلود بود. به زور بازشان کرد تا ساعت روی دیوار را ببیند. با اینکه از طلوع آفتاب زمان زیادی میگذشت، اما اتاق همچنان تاریک بود. حتی سر ظهر هم از آن دو پنجره قدی کوچک که شیشههایشان با روزنامه پوشانده شده بودند، نور زیادی داخل نمیشد. هیچ وقت نمیتوانست حدس بزند الان چه […]
خداداد
دوستان ممنونم از همه شما. باور کنید من شایسته این همه تقدیر نیستم. باعث افتخار بنده است که توانستم کار کوچکی برای جامعهمان انجام دهم. هرکس دیگری هم جای من بود این فداکاری را انجام میداد تا جامعه قویتر و بهتری داشته باشیم. همه ما برای فرزندانمان و برای آینده، از هیچ کوششی دریغ نمیکنیم. […]
سفر به بلوچستان
اگر تاکنون با بلوچها برخورد نداشته باشید اولین احساس شما در مورد این قوم قطعا ترس است و وقتی آنها را ملاقات کنید خیلی زود به احساس صمیمیت تبدیل خواهد شد. بعد از سفر به آنجا و دیدن این مردم تازه متوجه میشویم که رسانه و تبلیغات خیلی بیشتر از آنچه تصور میکنیم بر ذهن […]
تکرار
موج هر سال به صخره میکوبد.موج هر فصل به صخره میکوبد.موج هر ماه به صخره میکوبد.موج هر روز به صخره میکوبد.موج هر شب به صخره میکوبد.موج هر ساعت و دقیقه و وقت …موج هر بار به صخره میکوبد. صخره هر بار هنوز پابرجاست نقش یک ماهی از عمق تاریخ در پس تار و پود شنهایش […]
سفرگاه
دیروز ناکجا بودامروز قدم بر آن گذاشتمو فردا خاطرهاش با من است.
فراموشی
برای اینکه بتونی ادامه بدی باید بتونی فراموش کنی. فراموشی شرط بقاست و گرنه که هر روز باید ببینی و درد بکشی. اما وقتی به فراموشی دچار باشی صبح که بیدار شدی دوباره از اول شروع میکنی بیخیال همه چیزهایی که دیروز دیدی و شنیدی.برای اینکه بتونی ادامه بدی باید بتونی فراموش کنی. باید طوری […]
بزرگترین هنرمند
دیروز بزرگترین هنرمند چشم به جهان گشود.زیباترین نقاشی جهان را کشیددلنشینترین نغمه جهان را نواختخوشمزهترین غذای جهان را پختجذابترین فیلم جهان را ساختو بهترین شعر جهان را سرود.امروز از دنیا رفت بیآنکه هیچ کسنقاشیاش را دیدهنغمهاش را شنیدهغذایش را خوردهفیلماش را فهمیدهو شعرش را خوانده باشد.
افسانه کبریا
مدتی است عرش کبریایی رونق سابق را ندارد. فرشتهها کاری جز ثبت و ضبط اعمال انسانها ندارند و گزارشها همیشه بدون اینکه خوانده شوند، مستقیم به بایگانی میروند. انگار دیگر برای هیچ کس مهم نیست در زمین چه اتفاقی میافتد و این باعث نارضایتی همه فرشتگان شده است. هیچ کدام مثل قدیم از کارشان احساس […]