زهراگاهی

– این چی بود بهم دادی؟

– خوشمزه بود؟

+ نه اتفاقا خیلی هم شور و بدمزه بود ولی نمیدونم چرا یه حالی دارم. یه جورایی احساس میکنم جلوی چشمام باز شده.

– طبیعیه. این شربت کارش همینه.

+ بی خیال. اسم این رو میذاری شربت. این کجاش شیرینه. حالم رو داره بهم میزنه. ولی نمیدونم چرا دلم میخواد بازم بخورم. اوه اینا چیه؟

– چی می‌بینی؟

+ چیزهایی که قبلا نمی دیدم. میدونم که همشون همیشه جلوی چشمم بوده ولی هیچ وقت ندیده بودمشون. عجیبه. انگار دنیا قبلا سیاه سفید بود و الان رنگی شده. همه چی وضوح پیدا کرده. می‌تونم جزئی ترین بخش ها رو هم شفاف ببینم. باورم نمیشه. یعنی همه اینا تاثیر این ماده بدبو و بدمزه است؟

– بهت گفتم ظاهرش رو قضاوت نکن و یه کم ازش بخور تا نظرت راجع بهش عوض بشه.

+ آره یه حس دوگانه‌ای الان نسبت بهش پیدا کردم. از طرفی همچنان حالم ازش بهم میخوره و از طرفی دیگه دلم می‌خواد بیشتر در این حال غرق بشم. میشه یه کم دیگه بهم بدی؟

– باشه ولی حواست باشه نباید زیاده روی کنی. قطره قطره بخوری تاثیرش بیشتره.

+ می‌تونم ازش به بقیه هم بدم؟

– آره ولی مراقب باش هرکسی نفهمه. نباید لو بریم وگرنه از اینجا میندازنمون بیرون.

+ ولی من دلم میخواد همه بدونن خوردنش، چه تجربه جذابیه. تمام لذت‌های قبل از این در برابر حالی که الان دارم کاملا بی ارزشه.

– ولی اگه لو بریم، از همه لذت‌های دیگه محروم می‌شیم.

+ دیگه مهم نیست. لذتی که الان دارم برتر از همه لذات قبل از اینه. اگه این حالم همیشگی باشه حاضرم دیگه توی بهشت نمونم. خوب دیگه وقتشه برم آدم رو بیدار کنم بهش بگم چی پیدا کردم.

Amir Hojati بودنی در مسیر شدن
وبسایت http://amirhojati.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برگشت به بالا