نقد روانشناختی فیلم رگ خواب: دلا خو کن به تنهایی که آن هم عالمی دارد

فیلم رگ خواب یکی از عمیقترین فیلمنامه های تاریخ سینمای ایران است که از نگاه روانشناسانه می توان به آن نگریست و ساعت ها درباره کاراکترهای آن به خصوص دو شخصیت اصلی مینا و کامران بحث کرد. اگر بخواهیم موضوع فیلم را در یک کلمه خلاصه کنیم می توان گفت تنهایی. یعنی بحران انسان مدرن امروز. موضوعی که همه را درگیر خود کرده و شاید دلیل استقبال خوب از این فیلم هم حس نزدیکی شخصیت ها به مخاطبان است. مینا کسی است که شدیدا تنهاست. احساسی که از کودکی با اوست. از وقتی مادر را از دست داد و از پدر فقط حس گناه گرفت. گناه خوردن خاک! و این احساس او را بیشتر و بیشتر از پدر دور می کرد و همیشه از نگاه غضب آلود او می ترسید آنقدر که حتی بعد از طلاق هم جرئت نکرد پیشش برود و از پدر کمک بخواهد. اما این تنها بودن اصلا از او فردی خود ساخته نساخت چون اصلا مینا چنین آدمی نبود. او به محبت نیاز داشت. توجه می خواست. دوست داشت دیده شود. اما چگونه؟ مینا نه هنر خاصی دارد و نه استعداد زیادی در کارهای کمی سخت. حواس پرت است. تمرکز ندارد. هوش متوسط و کمی پایینی دارد و در دنیای امروز هیچ کاری جز کارهای روتین و ماشین وار مانند زدن برچسب روی جعبه، از او ساخته نیست. به هنر علافه مند است و تا به این سن فرصت یادگیری نداشته. تنها چیزی که داشته فقط زیباییست. استعدادی که البته در این دوران چیز کمی نیست. بسیاری از مردان ترجیح می دهند زنان فقط همین یک توانایی را داشته باشند و کار دیگری نکنند. شاید کامران هم از آن مردان است. آنچه در نگاه اول از مینا در چشم کامران آمده فقط زیبایی بود و شاید کمی هم ترحم که با وجود مشکلات ایجاد شده در رستوران، مینا را رها نکرد و برایش کاری ساده و جایی محقر آماده کرد که فقط در کنارش باشد و هر وقت خواست سراغش بیاید. لباس هایش را برایش اتو کند و از گربه مراقبت کند.
دنیای امروز فقط انسانهایی با شخصیت های خاص و صفات مشخصی را می پذیرد و اگر کسی این صفات را نداشته باشد یا طرد می کند یا مجبور می کند در همان قالب در بیاید. صفاتی مثل برون گرایی، هوش بالا، سرعت عمل و تمرکز چیزهایی است که دنیای صنعتی به شدت به آن نیاز دارد و مینا تقریبا هیچ کدام را ندارد. اما برای ماندن در کنار دیگران تمام تلاشش را می کند ولی نمی شود. او باید به دنیای درون خود برود و خلق کند. باید هنر بیافریند. باید شعر بگوید، بخواند و برقصد. اما در وضعیت فعلی، او به کارهای روتین و بی ارزش وا داشته می شود. این کارها او را بیشتر از خود دور میکند و بیشتر به دیگران وابسته. وابستگی به دیگران برای او به حدی می رسد که تمام تلاشش دیده شدن و محبوب بودن است. یگانه راه سعادت خود را معشوق بودن می داند. در این مسیر او هزینه زیادی را متحمل می شود و انگار باید همه آن اتفاقات بیافتد تا بفهمد باید به خود رجوع کند. تنها راه خوشبختی برای مینا تنهایی است. تنهایی سازنده که برایش باروری بیاورد

Amir Hojati بودنی در مسیر شدن
وبسایت http://amirhojati.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برگشت به بالا