سرمایه‌گذاری روانی معقول

هرکسی که احتمالا تجربه سرمایه‌گذاری مالی در جایی را داشته مثلا بورس، دلار، سکه، بازار، کسب و کار و … می‌داند که میزان خوشحالی یا ناراحتی ما از پیروزی یا شکست در این سرمایه‌گذاری، وابستگی مستقیمی به حجم سرمایه‌گذاریمان دارد. طبعا کسی که مثلا 10 درصد، ثروتش را سرمایه‌گذاری کرده، وقتی سرمایه‌اش به سود می‌رسد، کمتر از کسی که 90 درصد ثروتش را گذاشته خوشحال می‌شود و در صورت ضرر هم، کمتر از دیگری غصه خواهد خورد. این موضوع در مورد هر نوع سرمایه‌گذاری مصداق دارد. ما برای هر کاری که در زندگی انجام می‌دهیم، با انتظاری که از موفقیت یا شکست آن داریم، در واقع مشغول سرمایه‌گذاری هستیم. این سرمایه می‌تواند مالی، روانی، اجتماعی یا معنوی باشد. از هر نوعی که باشد، حجم آن بر رضایت و عدم رضایت ما از نتیجه، تاثیر می‌گذارد. این که چقدر روی هر چیزی سرمایه‌گذاری می‌کنیم را عوامل بسیاری تعیین می‌کنند، از جمله روحیه ریسک پذیری، تحلیلمان از موقعیت و میزان ریسکش، همرنگی اجتماعی، تجربیات مشابه قبلی، حجم داشته‌ها و دیدگاهمان به زندگی و جهان. با کنار هم قرار گرفتن همه اینها، هرکس تصمیم می‌گیرد در هر زمان و هر جایی چقدر از یک واقعه انتظار داشته باشد که مطابق میل و پیش‌بینی‌اش پیش رود و بسته به این انتظار، میزان سرمایه گذاری خود را تعیین می‌کند. پس ما همواره و در شرایط گوناگون، مشغول بررسی، ارزیابی، قضاوت و تصمیم‌گیری پیرامون اتفاقات و افراد پیرامون خود هستیم و گریزی از این چرخه نیست چون انفعال و بی‌تصمیمی در قبال هر کس و هر چیزی، باز هم یک تصمیم است که باید مسئولیت آن را پذیرفت. پس چه بهتر که برای این ارزیابی و تصمیم ‌گیری، مهارت لازم را کسب کنیم تا آگاهانه و به بهترین نحو آن را انجام دهیم.
یک عنصر مهم در ارزیابی میزان انتظارمان از وقایع، سبک زندگی و جهان‌بینیمان است. اگر در زندگی همواره به دنبال بهترین نتیجه، بزرگترین موفقیت، بیشترین سود و … باشیم، در سبک سنگین کردن‌هایمان برای انتخاب مسیر، چشم به نتیجه و هدف داریم و راهی را انتخاب می‌کنیم که ما را به هدف و چشم‌انداز غایی‌مان نزدیک‌تر کند. اگر در زندگی به دنبال لذت بیشتر هستیم، در تک تک تصمیمات زندگی، فقط به لذت آنی یا غایی هر مسیر می‌اندیشیم و لذت را قطب‌نمای زندگیمان قرار می‌دهیم. اگر به زندگی پس از مرگ اعتقاد داریم، همواره در هر انتخابی، این معیار را لحاظ می‌کنیم که کدام راه پاداش اخروی بیشتری برایمان در پی دارد. و در نهایت اگر به دنبال زندگی در لحظه هستیم و نمی‌خواهیم به گذشته و آینده خیلی فکر کنیم، سعی خواهیم کرد کمترین انتظار را از هر واقعه‌ای داشته باشیم و تا جای ممکن، سرمایه‌گذاری زیادی روی اتفاقات آتی نکنیم تا بدین نحو، پذیرای هر اتفاق خوب و بدی باشیم که در پیش است. به نظر می‌رسد این نوع نگاه به زندگی، یعنی توجه به لحظه حال، به طور متوسط، حال بهتری را برایمان رقم خواهد زد. چون در زمان مصیبت و شکست، جلوی افسوس و حسرت‌های شدید را خواهد گرفت. و اعتقاد خواهیم داشت که هر سختی و دردی، به همان لحظه تعلق دارد و با گذشت زمان، تمام می‌شود. ولی سویه دیگر ماجرا اتفاقات خوشایند و شادی‌بخش است که در تفکر حال محور، آن نیز گذرا و موقت است و لذت محدودی در پی دارد.
پس اگر بخواهیم فقط به وجود خود در این لحظه بیاندیشیم و نه افسوس گذشته را بخوریم و نه انتظار آینده را بکشیم، باید حد متوسطی از خوشی‌ها و سختی‌ها را بپذیریم. این پذیرش کلیدواژه اساسی در این نوع نگاه است و در نقطه مقابل انتظار قرار دارد. وقتی که نسبت به هر اتفاقی و هر لحظه از زندگی، پذیراییم، یعنی انتظار هیچ وضعیت بهتر یا بدتری را هم نداریم. به دنبال دستاورد، موقعیت خاص اجتماعی یا فردی، حال بهتر، اوضاع به سامان‌تر یا رفاه بیشتری نیستیم و هر چیزی را که با آن مواجه می‌شویم با آغوش باز می‌پذیریم و هر لحظه را به بهترین لحظه تبدیل می‌کنیم. چنین کاری در عمل بسیار دشوار است چون بعضی لحظات با سختی و درد و مشقت همراه است و پذیرش آنها توان بالایی را می‌طلبد. برای رسیدن به این توان، باید مهارت تغییر نگاه و تبدیل این لحظات به لحظاتی آرامش بخش، شاد و دوست داشتنی را داشته باشیم. مهارتی که ساده به دست نخواهد آمد.
تمام آنچه گفته شد شاید حدی افراطی از زندگی در حال باشد که کمتر کسی حتی مایل باشد آن را انتخاب کند. چون علاوه بر سختی در رسیدن به آن، ماندن در آن هم خیلی جذاب نباشد. به خصوص برای کسانی که تجربیات لذت بخش زیادی در زندگی داشته‌اند. مثلا همان طور که برای کسی که لذت اوج مصرف کوکائین را تجربه کرده، ترک آن سخت است، برای افرادی که غرق در لذات و نعمات زندگی بوده‌اند هم، رضایت دادن به تجربه حد متوسطی از لذت، ملال آور خواهد بود. به همین دلیل اغلب عارفان صوفی مسلک قدیم که نگاهی مشابه داشتند، از طبقه فقیر و رنج کشیده جامعه بودند که با پذیرفتن این فلسفه زندگی، توان پذیرش رنج‌های خود را بدست آوردند.
وجه دیگر این نگاه، انفعال آن در برابر ظلم ظالم، بلایای طبیعی و فقر و بیماری است. مادامی که فرد این چنین به جهان بنگرد، تلاش زیادی برای رشد و تغییر نخواهد کرد و به وضع موجود رضایت خواهد داد. طبعا چنین وضعی مورد سو استفاده ظالمان و قدرت طلبان قرار خواهد گرفت و طبیعی است که بخواهند آن را رواج دهند. همچنین از پیشرفت تکنولوژی، علم، بهداشت و رفاه، سهم کمتری نصیب افرادی با این دیدگاه خواهد شد.
در نتیجه، می‌بینیم که با همه محاسنی که زندگی در حال برایمان خواهد داشت، خیلی هم خالی از ایراد نیست و مشکلات فراوانی را به بار خواهد آورد. پس بهتر است از افراط در آن بپرهیزیم و شیوه میانه‌تری در پیش بگیریم. باید پذیرفت که داشتن هدف، چشم‌انداز، برنامه و مسیر، بد نیست و باید برای داشتن پیشرفت و دستاورد، در زندگی تلاش کرد. ولی نباید از بودن در لحظه نیز فاصله گرفت. ظاهرا در اینجا هم با یک بندبازی روبرو هستیم میان بودن در مسیر و رسیدن به مقصد. در این راه شاید حکیم عمر خیام، مثال خوبی باشد از کسی که با موفقیت بر روی این مرز قدم برمی‌داشت. او در عین حال که دانشمندی برجسته بود، غایتی را برای خودش و جهان متصور نبود و بودن در حال را با تمام وجود پذیرفته بود و در پوچی آن سیر می‌کرد. شاید بتوان این رباعی را شاهدی بر این ادعا دانست:

یک چند به کودکی باستاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

Amir Hojati بودنی در مسیر شدن
وبسایت http://amirhojati.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برگشت به بالا